اشعار و قطعه ای ادبی از طلاب
خون خدا
تو کریمی،تو شهیدی، تو غریب ابن غریبی
و تو خود روح دعایی و حسین خون خدایی
تو صفایی ،تو منایی، تو نوای نینوایی
تو فدای امر دینی و حسین خون خدایی
من فدای سینه تو ، سینه پاشیده تو
هم بگرید روز محشر زین مصیبت مادر آزرده تو
تو قتیل العبراتی ،تو شفای کرباتی
تو حسین جان وجودی،تو حبیب زینباتی
من کنیز ،بنت کنیز ،بنت کنیز ،بنت غلامت
آمدم جرعه شعری کنم ای میر به نامت
تو امیر ابن امیری ،پسر شیر خدایی
من همان ابن سبیلم ،به در خانه جودت آمدم عشق گدایی
سروده ای از خانم تیموری
طلبه سال دوم از برازجان
گریه بر سالار زینب می کنم
همه جا بیرق اشک بر پاست،ساقی را صدا کنید،آب دیگر نیاورد….همه سیراب شدند…همه شهید شدند…آتش به دامن دختری چسبیده، بند امان بریده،عباسی دیگر نیست…حرم را سوختند… کسی مرد نیست…سجاد غریب مانده،زینب بی حبیب … استکان ها را بشویید!خیمه عزا را بروبید! برای دردانه ی خدا برسر و سینه بزنید!
برادر زینب راشهید کردند ..!! سایه سری دیگر نیست،معجر برسر نیست،چند لحظه بایستید ..!نوری می آید،سکوت کنید،زمزمه ای می آید… وای خدا را،نگاه کنید!!مادری می آید…
این واحسینا دل عالمی را سوخته این حرارت صدا از کدام دل سوخته خارج می شود-جز دل زهرای اطهر- خدا لعنت کند آنکه در را سوخت و اینکه دل را و آن که خیمه را … سجاد را صدا کنید تا زمین را آرام کند. بگویید تادستی بر سر این زمین یتیم بزند تا دل داغ دیده اش تسلی یابد، تا ازهم نپاشد …
آجرک الله فی مصیبت جدک یا بقیة الله…
فدای دل سوخته ات بشوم مهدی جان،صدایتان از آینده تاریخ به گوش می رسد،
الا یا اهل العالم قتل الحسین بکربلا عطشانا
آب را بر حرم بستند جز آب مذاب ننوشند …
مشک و دست و چشم عمویت را دریدند!آتش و خشم خدا را به جان خریدند؟
فدای دل داغدارت شوم بدن اربآً اربا داغت کرده؟! یا لحن شیرین« احلی من عسل» یتیم عمویت تو را سوزانده ! برای عمه زار میزنی؟!
همه جا بیرق اشک برپاست ساقی را صدا کنید آبی نیاز نیست. آبی نیاورد همه سیراب شدند همه شهید شدند …
الا یا ایها الناس أین الطالب بدم المقتول بکربلا …؟؟ أین بقیة الله ؟؟
قطعه ادبی از خانم تیموری (طلبه سال دوم از برازجان )
یاس علی
فاطمه ای تو عزیز مصطفی ای تو یاس و نسترن بر مرتضی
سینه ات آکنده از عشق علی جانمازت سفره نور جلی
ای سراسر عصمت و حجب و حیا ای به گوهر برتر از هر مدعا
نام تو ورد زبان مرد و زن فاطمه کویان به محشر در محن
ای فدای تو شوم از جان و دل کن شفاعت از برای این خجل
جان زینب یک نظر بر ما بکن این دل پر عقد ه ام را وا بکن
پاک کن این قلب و راهی کن مرا عاقبت جان حسینت کربلایی کن مرا
من به عشقت تا ابد دل بسته ام
از برای دیدنت زار و خسته ام
سروده ای از خانم خزاعی از مدرسه برازجان
هجوم تاریکی
بدی بدی گناه گناه خدا خدا پناه پناه
امان ز ظاهر جهان فغان ز گردش زمان
کجا روم ز این و آن به عمق جان ز تو امان
به ذات حق لا یزال که دور باشد از زوال
تو کن کرم به جان ما جدا شود گنه ز ما
سروده ای از خانم خزاعی از مدرسه برازجان